دوباره زندگی برایم روشن و نورانی شده
زندگی برایم زیبا و قشنگ شده و از بوی نم باران
لذت میبرم ؛
دوباره از خنده های کودکان خنده ام می گیرد ،
دوباره عشق را لمس کردم
دوباره اشتراک را فهمیدم
دوباره نفس را کشیدم
رنگهای تیره به کنار
رفتند و خوشبختی از بام خانه ام
سرازیر شد ،
دوباره مهربانی
بر روی سنگفرش اتاقم به رقص در آمد ،
و آرامش مهمان خانه ام شد . &&&
زندگی دوباره برایم آغاز شده آغازی زیبا
آغازی پایدار و محکم
و من در طلوع رستاخیزی در حال
زندگی می کنم .&&&
به نام خدا
امروز با شیرین جانم گپ و گفتمانی داشتیم ، شیرین جانم مهربان است ولی کمی افسرده ،
خلقی خاص دارد ، شیرین جانم لقب پرروووووووووووووو به من داده دلم میخواهد ، وقتی با
صدای خاصی که از لابه لای دندانهایش متساطع می شود و کشیده و محکم بیان می شود ،
نیشگونی از لپش بگیرم .
شیرین جانم دختر صادقی است ولی کمی خشن اما دوست خوبی است که به تازگی پیدایش کرده ام
با هم به کلاس خاصی میرویم که باز هم یک متولد آذر در آنجا حضور دارد . این متولدین آذر بد جور پاپیچ
من بیچاره شده اند در هر جا که میرویم یک تلنگری از آنها وجود دارد.
شیرین جانم از خوشحالی سکته میکند وقتی این نوشته زیبایم را بخواند ، شادی از خنده غش کند .
هر چه باشد این برای مزاح امروزم کافی است .&&&
امروز تو یه جمع چند نفره خانم و آقا بودم با سلایق و رنج سنی متفاوت ، واقعاً به این نتیجه رسیدم هر چی
بیشتر از سنم می گذره از جمعای مختلط بیزار تر می شم واقعا درک حرفهای آقایون برام سخت تر و مزه
پرانی های بیخودشون بیشتر میشه یعنی حس میکنم دوره آخر زمون واقعا نزدیکه چون خیلی از خصلتهای
خانومها به آقایون منتقل شده اصلاً یه حالت مخصوصی را می بینم . بد تر از همه اینه وقتی از جمعشون دور
میشی همه یه حس وظیفه شناسی پیدا می کنند تا با حالت دلجویی به سمتت بیان و این واقعاً خسته کننده
هست خدایا صبری عطا کن . الهی آمین &&&
عید قربان بر تمامی مسلمین جهان مبارک باد
بزرگترین حس امنیت رو شخصی به من عطا کرد
که وقتی بهش گفتم ازت متنفرم ،
نگاهم کرد و گفت هنوزم دوستت دارم
و من این نعمت الهی را تجربه کردم .&&&
دنیای من به مانند بازی دو مینو شده چندین مدت طولانی وقت صرفش میکنم ، برنامه ریزی ، تلاش ، هدف ، و نتیجه
و وقتی در کنار هم میچینم مانند یک برنده بزرگ دومینو از خراب شدنش لذت می برم و باز
روز از نو روزی از نو و باز بازی جدیدی &&&
یک زمانی بود عاشق آلبالوی ترش ترش بودم
عاشق هندونه تگری
عاشق لواشک با پلاستیک
عاشق تک تک
عاشق گل رز لیمویی
عاشق نسکافه داغ
عاشق پیراشکی کاکائویی
عاشق آدامس نعنایی
اما حالا
عاشق هیچی نیستم
حتی زندگی &&&
درگیر رویایی هستم که همیشه درکنارم
میخوابد ؛
رویای روزانه ، شبانه ،
درگیرم با خودم و خود خودم
درگیرم با یک خاطره
درگیرم با یک طوفان نهانی
درگیرم با یک اقیانوس عمیق
درگیرم با یک ارتفاع زیاد
درگیرم با یک حس نوستالزیک
درگیرم ؛&&&
مدتهاست گرما بخش ترین همراهم
در خواب های کودکانه ام
دو بالشتک دوست داشتنیم هستند ،
یکی
در آغوشم
آن یکی در زیر سرم
این دوتا دوست کوچکم بهترین خوابها را برایم رقم می زند &&&
naghmehdavoodi از نظرم هر چی خدا به ما داده بهترین هست .مثل پدرومادرم که بهترین والدین دنیا هستند یا خواهرهام و برادرام . همین طور همسرم بهترین و شریف ترین مرد روی زمین هست و دخترم که بی نظیره زندگیم بسته به زندگی تک تکشون هست |