بیابان بود و یک دنیا صداقت
میان مردمان در یک برابر
طفیلی بود ، آهسته می خواند
خداوندا خدایا تشنه هستم
کمی آب و کمی نان و کمی رحم
از این نادشمنان دین اسلام
گره در چهره می انداخت بابا
چرا باید چنین باشند اینها
جوانی در کناری ماه می دید
به رویش خنده ای میزد به ناگاه
ولیکن در دلش موجی شعف بود
برای دیدن آن یار بالا
زنی آهسته شیون ، ناله میکرد
برای غمگساری از برادر
برادر در کنارش ، در آتش تب
لبانش خشک ، پیشانیش گرم
و نوزادی که وابسته به شیر است
ولیکن مادری بی شیر سینه
و یک دنیا سیاهی در مقابل
ویک گردان نا اهل مهاجم
و آقایی بسان ماه چهارده
که دستش در گریبان بود و آخر
و پایانی به عزت ها رسیده
و شهد شیرین شهادت .&&&
السلام علیک یا اباعبدالله
دیروز تصنیفی شنیدم از یکی از مداحان به نام ؛
و من در ماتم ومظلومیت حسین (ع) گریستم ؛
چقدر مظلومیت که حتی با نامت عده ای به
هوای نفسانی خود میرسند .
به شهرت ، به محبوبیت ، به جاه طلبی
و بتهایی را می بینم که حرکت می کنند و
بی تأمل گروهی به سجده پرداخته اند .
آه
آه ، از این روزگار پر فراز و نشیب ؛
از این تلاطم زندگی
از این همه شیطان صفتی
و این همه افراد ساده لوح و مطیع
آه
گریستم نه برای سر بریده امام حسین ( ع )
برای مظلومیت دین خوبم اسلام
و برای مظلومیت امام پرهیزگاران . &&&
فردا اول ماه محرم است ،
همه جا سیاهپوش و ماتمزده است ؛
همه در حزن آقایمان گریان و نالان هستند ؛
قلبها گرفته و چشمها در سوگش می گریند ؛
آن زمان که این حالات زیبا به شما دست داد ؛
یقیناً ارتباط معنوی با آقایمان برقرار کرده اید ؛
مرا از دعای خیر فراموش نکنید . &&&
خدایا سلام ؛
آرزوهایم را بر آورده میکنی ؟
مرا در عقبی و اخری به خودت میرسانی ؟
مرا در آغوشت می فشاری ؟
مرا در دلت جای می دهی ؟
مرا بکش !
اما !
به یک شرط !
مرا که کشته شده ام برای یک لحظه فقط یک لحظه
طعم دوست داشتنت را بچشم .&&&
دوباره فصل افسردگی من شروع شده
دوباره باران با بارشهای مداوم مرا غمگین می کند
دوباره هوا سرد و خشن شده
دوباره صدای چیلیک چیلیک باران زده
و دوباره موسم گرفتگی قلب&&&
چند روز پیش خانمی حدوداً 55 ساله که هر روز به من مراجعه می کند و با هم گپ و گفتی می زنیم ؛
دوباره به سراغم آمد حالم را پرسید و در انتها گفت : من هر وقت شما را می بینم یک آرامش خاصی پیدا میکنم .
و من فقط خدا رو شکر کردم . و یاد این ضرب المثل قدیمی افتادم :
کوزه گر از کوزه شکسته آب میخورد .&&&
خودم به تجربه برایم ثابت شده که خیلی از معیارهای حقیقی در برخی زمانها حتی اگر وجود نداشته باشند
باز آن رخداد به وقوع می پیوندد .
مثلاً ممکن است شما تمامی راههایی که منتهی به یک عمل نا درست می شوند را از بین ببرید ولی باز آن
عمل به صورت غیر ارادی و یا غیر اختیاری برای شما پیش می آید .
همینطور خیلی از روابط میان انسانها ممکن است تا مدتها هیچ ارتباط کلامی ، گفتاری ، شنیداری ، بینایی ،
نوشتاری وجود نداشته باشد ولی باز یک ارتباط عمیق درونی ایجاد شود .
به نظرم اینها اتفاقات ماورایی است که در بعضی از انسانها بوجود می آید .&&&
دیروز بیمار بودم لرزشی عجیب تمام بدنم را فرا گرفته بود ، دست و پایم یخ کرده بود و زبانم قادر به صحبت نبود .
دلیل خاصی نداشت مگر یک دلیل که بعد از ظهر متوجه شدم .
یکی از دوستان قدیمیم؛
نمیدانم تا چه حد درست است یا غلط ولی زمانهایی که از دست من دلخور یا دلتنگ است تمامی انرژی درونی من را
می گیرد تا به حال چندین بار این اتفاق برایم افتاده و تا زمانی که انرژی از دست رفته به من بازگردد چند روزی زمان
می برد .
امروز هم همینطوری هستم ، خواستم بنویسم شاید کمی آرام شوم . &&&
امروز اولین باران پاییزی بارید هوای خنک و مطبوعی بود . کمی سرد و خشن ولی اکسیژن خالص ؛
امروز هزار بار خدا را شکر کردم برای تمامی نعمتهای آشکار و پنهانش که من غافلم .
و باز هم می گویم خدایا سپاس . &&&
مادرم هر روز پلکهایت را با بر هم زدن می گشایی
و من تازه می فهمم چقدر کودکانه به نگاهت محتاجم
مادرم گرمای محبتت را از ورای کلمات سرد حس می کنم
مادرم رخسار زیبایت را می ستایم
مادرم آرامش نگاهت را به جان میخرم
مادرم دوستت دارم . &&&
naghmehdavoodi از نظرم هر چی خدا به ما داده بهترین هست .مثل پدرومادرم که بهترین والدین دنیا هستند یا خواهرهام و برادرام . همین طور همسرم بهترین و شریف ترین مرد روی زمین هست و دخترم که بی نظیره زندگیم بسته به زندگی تک تکشون هست |