باز هم سردردهای مداوم
تنها چاره اش
دراز کشیدن
چشم بستن
پتو را تا سر کشیدن بالا
و فقط فکر کردن
سردرها از سمت چپ
شروع می شود
و با یک حالت
دَورانی
به پشت سر می رود
و دوباره بر میگردد
به سر جای خودش
و تنها چاره اش تاریکی است &&&
آنقدر که از نور شنیده ام
از تاریکی وحشت را آموخته ام
اما فقط من میدانم تاریکی برای من
که از نور گریزانم چه نعمت بزرگی است
آنسان که نور مرا به وحشت می اندازد
و تاریکی برایم آرامش به همراه می آورد .&&&
امروز مطابق نذر هر ساله مادرم شعله زرد پخت و ما هم برای کمکی اندک به منزلشان رفتیم ؛
همیشه از اینکه شعله زرد را هم بزنم و دعاهایی داشته باشم خوشنود بودم . نذری پزان را
دوست دارم و بعد از اون تزئینات روی شعله زرد بود که با دارچین و خلال پسته و خلال بادام و پودر نارگیل
تزئین کردیم و بعد برای همسایه ها واقوام کنار گذاشتیم . جای همگی خالی نذری خوشمزه ای بود .
چند روز پیش با یکی از بستگان باید جایی می رفتیم ، شب شده بود و هوا هم خیلی سرد ؛ در راه
برگشت تصمیم گرفتیم به یک کافی شاب بریم و یه نوشیدنی گرم بخوریم تا کمی از سرمای هوا
که توی تنمون رسوخ کرده بود کم بشه .
اولین کافی شابی که دیدیم خوشمون نیومد خیلی آدمهای هنری توش بودن یعنی فضاش برای ما
جالب نبود ، به همین دلیل پرسان پرسان فهمیدیدم یک پاسازی در انتهای خیابان هست که هفت ،
هشت تا کافی شاب داره . آدرس سر راست بود رفتیم و رسیدیم و از یکی از مغازه ها که تو دید هم بود
خوشمون اومد ، هیچی دیگه جاتون خالی رفتیم داخل و روی کاناپه کنار در نشستیم و منتظر تا برامون
منو بیارن . با این دوستمون مشغول صحبت بودیم تا منو رو آوردند و من قهوه فرانسه سفارش دادم و
ایشون هم کاپوچینو .
خلاصه بعد از یک ربع نوشیدنی های ما حاضر شد و آوردند و جاتون خالی میل کردیم . خیلی تنوع خوبی بود
یه مقدار شارژ روحی شدیم .
موقع صورتحساب شد که کارت رو به فروشنده دام تا بارمون کارت بکشه و مسئول کافی شاب با خوشحالی
به سمتون اومد که خانمها من خیلی خوشحال شدم بالاخره دونفر برای قهوه اومده بودن واقعا ً برام جالب بود !
من هم همینطوری نگاه کردم گفتم : خواهش می کنم ،
گفت : به نظرتون کیفیت چه طوری بود ؟ گفتم : خوب بود ممنونم
بعد اومدیم بیرون تا دو ساعت داشتیم میخندیدیم که این سرما باعث شد قهوه بخوریم و این آقا چقدر شاد شد .&&&
دیروز عصر خسته بودم ، رفتم کمی بخوابم ؛ بر روی تخت دراز کشیدم چشمانم را بستم و سعی داشتم
کمی بخوابم اما نمیدانم چرا به جای خواب،اشک از چشمانم سُر می خورد . نمیدانم دلیلش چه بود هر
چه بود عشقی نبود ؛ یا حساسیت فصلی بود یا داشتم سرما میخوردم .
بعد از نیم ساعت منصرف شدم از جایم برخاستم و نشستم . نمیدانم این اشکها چه حجم زیادی بار منفی
داشتند که مانند اینکه ورزشکاری دوپینگ کرده باشد سرحال شدم . &&&
امروزه که جهان مدرنیته شده و هر فردی در جهت رسیدن به تکنولوژی و مدرنیته تلاش میکند ، آیا دین ما که در 1400
سال پیش در بین مردمی بی سواد ظهور کرده جوابگو است ؟
من خودم به شخصه معتقدم اسلام برای تمامی دورانها می باشد ولیکن بدور از تعصب و افراطی گری ؛
تاریخ گواه و شاهد ما از گذشتگان می باشد .
آنزمان که پیغمبر ( ص ) از این جهان به جهان ابدی رفتند . ریشه اختلافها رشد و نمو کرد و همان طور که میدانیم تمامی
ائمه اطهار از این کینه و عداوت دشمنان اسلام بر حذر نبودند .
و اکنون در زمان حال چرا باز باید راه های رفته شده و اشتباه گروهی جاهل دینی را تکرار کنیم .
بزرگترین خیانت به اسلام این است از عواطف و احساسات انسانها و عِرق خدایی آنها در جهت اعمال فریبکاری خود استفاده
کنیم . &&&
غنچه ای بود
در نزدیکی ما
که لبانش بسته
صورتش کوچک و سربسته
و نگاهش پایین
و حصارش کوتاه
در شبانگاه که میخفت
نفسش عطر بهاری میداد
در شفق های سپید
چهره اش تابش خورشید
غنچه ی زیبایم
در کنار گلها
مست و سرخوش
گونه اش شبنم غلطان
روی ماهش
وزش باد بهار
و صمیمیت ناب
غنچه ی زیبا رو
در پس دوران ها
روی ماهش را گشود
پرده ها را به کنار
صورت نازش را
رو به خورشید نمود &&&
این عکس رو از حیاط خونمون گرفتم خیلی خاطره دارم ؛ بچه که بودم همیشه روی برگها راه میرفتم و
می دویدم . از صدای خش خش برگها خوشم میومد .
یاد دوران کودکی بخیر &&&
باز این محرم نیز با خودم عهدی بستم و باز نیتی داشتم و باز 40 روز زیارت عاشورا
ایمان دارم که تاثیر معنوی سلامهایی که به ائمه اطهار تقدیم میکنم بر من مشهود
شود . تمامی امیدم به این است که جواب سلام واجب است و از خاتم انبیاء تا
منجی اقنیاء جواب مرا می دهند .
این روزها عمق دلتنگی م چنان است که زبانم قاصر از بیانش و درونم در ضجه های
کودکان بی بی می گریند .
و من در جاده ای هموار به راه خود ادامه می دهم ،
براستی حقیقت تشیع همین است که با دلدادگی به امام حسین ( ع ) تغییر کوچک در
روحمان ایجاد شود و من تغییر را مدیون امام حسین ( ع ) هستم .
تشنگی لب یا تشنگی جسم را درمانی است اما تشنگی روح را چه درمانی جز معنویت
چه معنویتی بالاتر از سلام به بهترین و برگزیده ترین انسانهای عالم .&&&
سلام بر تو ای بنده خدا
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین ( ع )
امروز تاسوعای حسینی بود و من نماز ظهر را به مسجد محلمون رفتم . راستش رو بخواهید کمی دلم گرفت برای
اینکه از حدود 50 نفرخانمی که برای نماز جماعت آمده بودند 40 نفر پیرزنان از پا افتاده بودند ، که هر کدام برای خود
صندلی آورده بودند و اسمشان رابر روی آن نوشته و نماز میخواندند و من ناگاه در ذهنم بزرگترین پاساژهای شهرم آمد
که در ظهر هر روز مملو از خانمهای جوان هست .
بغضی گلویم را گرفت که چرا باید مساجد که مأمن آرامش جوانان باشد خالی از جوانان !
من خودم به شخصه در مکانهای مذهبی آرامش خاصی دارم و نیاز روحی من ایجاب میکنه هر از چند گاهی به این
مکانها مراجعه کنم .و خدا رو شکر ارتباط معنوی خود را حفظ کرده ام .
حال شاید بعضی بگویند ؛ همه جا خدا وجود دارد و مهم دل آدم است ، اما من میگویم خداوند به خانه خود مضاعف
سر می زند .
بیایید خانه های خدا را تنها نگذاریم . &&&
naghmehdavoodi از نظرم هر چی خدا به ما داده بهترین هست .مثل پدرومادرم که بهترین والدین دنیا هستند یا خواهرهام و برادرام . همین طور همسرم بهترین و شریف ترین مرد روی زمین هست و دخترم که بی نظیره زندگیم بسته به زندگی تک تکشون هست |