رسم زندگی همین است ؛
سراب ببینی و تشنه تر از قبل بِدوی &&&
***
آدمیزاد است دیگر گاه بهانه ای برای زندگی می خواهد .&&&
***
شبنمی نشسته بر روی گل ، لبخندی نشسته بر روی لب کودکی و
دعای خیر مادر و پدری همگی امیدی برای زندگیست .&&&
***
باید همیشه در تلاطم زندگی سنگ صبوری از مهر خالصانه باشد آنگاه
که غمگین ترین فرد جهانم &&&
امروز یه پنجشنبه عالی بود صبح از خواب پاشدیم و یه صبحانه مفصل خوردیم بعد خانوادگی به سمت مهد سابق (دنیا)
رفتیم . تا عکسهای شبه چله رو بگیریم که متاسفانه آماده نبود ؛ در راه برگشت ( دنیا ) گفت : من رو به پارک ببرید و
من و همسرم هم موافقت کردیم . به پارک نیاوران رفتیم ، هوا واقعا بهاری و خوب بود و دو تا انتخاب برای ( دنیا ) گذاشتم
گفتم : دوست داری با وسایل بازی ، بازی کنی یا بریم سالن تیر اندازی که ( دنیا ) گفت : بریم سالن تیر اندازی
اولین بار بود یه اسلحه بادی دستم می گرفتم یک کمی سنگین بود ولی تجربه خیلی خوبی بود حدودا 20 تا تیر داشتیم و
من و میثم مسابقه گذاشتیم که البته اون با 4-6 من رو برد ، طبیعی هم بود بالاخره مثلا اون سربازی رفته و من نرفته بودم
ولی انرژی عظیمی از من گرفت فکر کنم 45 دقیقه مشغول بودیم بعد اومدیم و توی کافی شاپ کنارش ساندویچ گرفتیم و خوردیم .
همین که اومدیم بیرون ( دنیا ) اصرار که من برم تاب بازی کنم . ما هم قبول کردیم به سمت وسایل بازی رفتیم البته هم بچه بازی کرد
هم مامان بچه ( نمیدونم چرا هنوزم که هنوزه از تاب خوردن حس خوبی دارم ) یکساعت اونجا بودیم و بعد اومدیم خونه و یک تفریح
خوب رو پشت سر گذاشتیم . &&&
امروز دوباره چشم به راهم آقا / دل در گرو مهر تو دارم آقا
چندیست که از خانه تو من دورم / لیکن به تولای تو یارم آقا
یک نیم نگاهی برایم کافیست / باشد که شوم رهرو راهت آقا
این جمعه گذشت و دل من غمگین است / باشد که بیایی و بمانی آقا &&&
دیشب فیلم من همسرش هستم رو دیدم ، یک فیلم اجتماعی و آرام که در ابتدا ببیننده دو بازیگر زیبا رو در مقابل دارد .
زوج جوانی که دو فرزند پسر دارند و مرد خانواده جراح بینی است و با منشی خود رابطه پنهانی دارد اما زن و همسرش
را در کناری و معشوقه در کناری قرار دارد .
ریتم ملایم فیلم جالب و جذاب بود و من به عنوان ببیننده خسته نشدم در اواسط فیلم نشان می دهد که زن نیز ظاهرا به مرد
در حال خیانت کردن است و از یک تصادف کوچک شروع می شود که مردی که ماشینش خسارت خورده همسایه قدیمی
خانم هست و با گرفتن شماره برای رفع اشکال ماشین این رابطه شکل می گیرد .
نویسنده به ظرافت غیرت یک مرد ایرانی را نشان می دهد زمانیکه یک خانم به مطب امیر حسین زنگ می زند و به او میگوید
زنش در حال خیانت کردن است .
امیر حسین به هم می ریزد و در ایتدا سعی می کند خود را مردی آرام نشان دهد اما با تماسهای مکرر و آدرسهای دقیق
زن تماس گیرنده متوجه می شود زنش در حال خیانت است و کاملا نشان می دهد که با یک حرف و تحقیق نکرده چه راحت
دروغهای دیگران باورمان می شود .
امیر حسین سراسیمه به خانه می آید و با نبود شهلا به انتظار می نشیند . با ورود شهلا سیل توهینها شروع می شود
و در نهایت به ضرب و شتم ختم می شود .
شهلا چند روزی به خانه مادرش می رود و در نهایت برای آخر هفته به مهمانی دعوت می شوند . و در این مهمانی دوباره
آشتی می کنند و به زندگی بر می گردند . و شهلا برای دوستش پرده این راز را بر میدارد که : به دلیل اینکه خیانت امیر حسین
را دیده بود تصمیم به انتقام گرفته و این ها تماما نقشه بوده و زنی که اخبار را به امیر حسین می داده خدمتکار خودش بوده
ولی در آخر با یک جمله فیلم به اتمام می رسد که انتقام هم نتوانست او را آرام کند و در با ماشین در حال حرکت فیلم به
پایان می رسد . &&&
در 10 سالگی به ازدواج فکر میکنیم ، دوست داریم عروس بشیم و تور و لباس عروس و یه زندگی خوب و بعدش بچه دار بشیم و
مامان بازی بکنیم .
در 20 سالگی ازدواج می کنیم و با هر تلخی در زندگی احساس بدبختی رو تجربه می کنیم ، حس می کنیم بدبخت تر از من وجود نداره
خیلی وقتها به این نتیجه می رسیم زندگی واقعا پوچ و بیخود هست .
در 30 سالگی دیگه در پیچ و تاب زندگی آبدیده میشیم و می فهمیم در کنار هر 10 تا ناخوشی 1 خوشی وجود داره و این قانون تمام
زندگی هاست و کم کم با زندگی کنار میایم . &&&
میلاد خانم انبیا ء محمد مصطفی ( ص ) مبارک باد &&&
در باب نماز سخنان زیادی شنیده شده و همینطور مطالب زیادی نوشته شده ، اما آنچه که باید توجه نمود
نماز علاوه بر اینکه یک فریضه دینی محسوب میشه نوعی مدیتیشن و تمرکز محسوب میشه زمانیکه ما قامت
می بندیم و به نماز می ایستیم به مهر خیره می شویم و تمرکز می کنیم و با خالق خود سخن می گوییم .
در ابتدا در سوره حمد :
به نام خداوند بخشنده مهربان
شکر برای پروردگار جهانیان
رحمن و رحیم
مالک روز جزا
تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری میجوییم
ما را به راه راست هدایت فرما
راه کسانی که به آنها نعمت داده ای و نه گمراهان
خدا بزرگ است
به نام خداوند بخشنده مهربان
بگو خداوند یکی است
خداوند بی نیاز است
نه فرزندی دارد و نه زاییده شده و تنها ی مطلق است
خدا بزرگ است
همین بیان این کلمات اگر با دقت و تمرکز همراه باشد تمامی سلولهای بدن را در بر میگیرد و این همان انرژی مثبت است که در تکنولوزی فکر
امروزه به آن مباهات می کنند .
زمانیکه به رکوع می رویم علاوه بر حالت زبانی و ذهنی ایجاد شده بدن از حالت خمودگی و یکنواختی به صورت قائمه در می آید که جریان خون را در مغز
و بدن به حرکت وا میدارد .
در رکوع باز می گوییم : پاک و منزه است پروردگار بزرگ و ستایش مخصوص اوست
خدا بزرگ است
تاکید بر اینکه خداوند بی نیاز است و خداوند بزرگ است باعث می شود که به نیروی عظیمی تکیه کنیم و این نوعی تلقین روحی ایجاد می کند که در اصطلاح علما
بالاترین درجه است که به آن توکل میگویند .
در حالت سجده : پاک و منزه است پروردگار برتر و ستایش مخصوص اوست
خدا بزرگ است
در حقیقت در حالت سجده ما به نماد یقین می رسیم یعنی دوبار سجده در یک رکعت داریم ولی یک رکوع و این نشان دهنده بندگی ما نسبت به قدرتی مافوق
است .
در سلام نماز در حقیقت ما شهادت می دهیم که جز خداوند خدایی نیست و شهادت می دهیم حضرت محمد ( ص ) بنده و رسول خداوند است و درود می فرستیم
بر حضرت محمد ( ع ) و بعد از آن سلام می کنیم بر تمامی انبیا و رحمت و درود می فرستیم بر آنها و سلام بر ما و بندگان صالح خداوند و سلام شما و رحمت خداوند
بر شما در حالت سلام ما نشسته هستیم اما بر روی دو پا یعنی چهار زانو که در حقیقت جانب احترام معبود را رعایت کرده ایم .&&&
وقتی وارد نت میشم یه سَری به چند تا وبلاگ میزنم و مطالبشون رو میخونم ؛
وقتی از تنهایی و بیکسی نوشته هایی میخونم قبل از اینکه قلبم از تنهایی فرد
نویسنده به درد بیاد . حضور شیطان رو در نوشته می بینم .
و به این می اندیشم شیطان چه قدرتمندانه نا امیدی را در دل نویسنده کاشته است ،
به این که نا امیدی بزرگترین معصیت در درگاه ایزد منان است و چه ساده لوحانه ما
تسلیم می شویم .
آنگاه که دلنوشته های تنهایی را که با بغض نگاشته شده می خوانم اول از هر چیزی یاد
« صادق مصدق » می افتم که تابع نهیلیسم ( پوچ گرایی ) بود و در انتها خود را کشت .
نوشته های زیبا با مضمون تنهایی که از او به جای مانده مدتها کتب مختلفش را میخواندم
و در نهایت به این حقیقت مسلم رسیدم شیطان از آنچه فکر میکنیم به ما نزدیکتر است . &&&
فرازهای از دعای ندبه :
لَیْتَ شِعْرى أَیْنَ اسْتَقَرَّتْ بِکَ النَّوى، بَلْ أَىُّ أَرْضٍ تُقِلُّکَ أَوْ ثَرى، أَبِرَضْوى أَوْ غَیْرِها أَمْ ذى طُوى؛ عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَلا تُرى، وَلا أَسْمَعُ لَکَ حَسیساً وَلا نَجْوى
کاش مى دانستم کجا دلها به ظهور تو قرار و آرام خواهد یافت؟ آیا به کدام سرزمین اقامت دارى؟ آیا به زمین رضوان یا غیر آن؛ یا به دیار ذوطوى متمکن گردیدهاى؟ بسیار سخت است بر من که خلق را همه ببینم و ترا نبینم و هیچ از تو صدایى حتى آهسته هم بگوش من نرسد
عَزیزٌ عَلَىَّ أَنْ تُحیطَ بِکَ دُونَىِ الْبَلْوى، وَلا یَنالُکَ مِنّى ضَجیجٌ وَلا شَکْوى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ مُغَیَّبٍ لَمْ یَخْلُ مِنّا، بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ نازِحٍ ما نَزَحَ عَنّا
بسیار سخت است بر من بواسطه فراق تو؛ و اینکه تو به تنهایی گرفتار باشی و نالة من نیز به حضرتت نرسد و شکوه به تو نتوانم. به جانم قسم که تو آن حقیقت پنهانى که دور از ما نیستى. به جانم قسم تو آن شخص جدا از مایى، که ابداً جدا نیستى
بِنَفْسى أَنْتَ أُمْنِیَّةُ شائِقٍ یَتَمَنّى، مِنْ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ذَکَراً فَحَنّا بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ عَقیدِ عِزٍّ لا یُسامى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ أَثیلِ مَجْدٍ لا یُجارى بِنَفْسى أَنْتَ مِنْ تِلادِ نِعَمٍ لا تُضاهى
به جانم قسم که تو، همان آرزوى قلبى و مشتاق الیه مرد و زنِ اهل ایمانى که هر دلى از زیادت شوق او نالة مى زند. به جانم قسم تو آن عزّتی هستی که هم طرازی ندارد. به جانم قسم تو آن عظمتی هستی که هم قطاری ندارد. از آن نعمتهاى خاص عالى خداوندی، که مثل و مانند نخواهد داشت.
فکر کنم حدود ساعت 3 نصف شب بود که خوابیدیم کلی حرف میزدیم و می خندیدیم ، گلی خیلی حرفهای با مزه میزد
کلا با گلی خیلی راحت تر از سارا بودم ، سارا اخلاقهای خاص خودش رو داره که هر کسی نمی پسنده ولی گلی خیلی
معتدل و خوش مسافرت بود ساعت گذاشتیم که ارگ بیدار شدیم نماز صبح بریم حرم که همتش رو نداشتیم ولی ساعت 7:30
بلند شدیم و صبحانه خوردیم و رفتیم مغاز سحر خیز یه مقداری سوغاتی خریدیم و اومدیم من و گلی رفتیم هتل و سارا هم رفت حرم
گلی سردرد بدی داشت یک کمی هم سرگیجه و ما نتونستیم برای نماز ظهر بریم حرم . حدود ساعت 1 بود که سارا برگشت و رفتیم ناهار
خوردیم و اومدیم یه کمی تو اتاق دراز کشیدیم و صحبتهای معمول و راجع به همکارامون حرف زدیم و برای نماز مغرب رفتیم حرم
نمازمون رو خوندیم و دعای کمیل هم برقرار بود .
سعادتی بود چند ساعت به زیارت نشستیم حول و هوش ساعت 9 برگشتیم هتل رفتیم شام خوردیم و اومدیم بالا که زود بخوابیم تا نماز صبح
بلند شیم ، ساعت 4:30 بلند شدیم و حاضر شدیم رفتیم حرم و نمازمون رو خوندیم بعد رفتیم زیر زمین حرم کنار لوستر سبز ، منتظر شدیم
دعای ندبه شروع بشه ، حول و هوش ساعت 7 دعای ندبه شروع شد و واقعا جای همه گی خالی خیلی زیارت و مناجات خوبی بود کلی
انرژی مثبت گرفتیم . بعد اومدیم هتل وسایلمون رو جمع کردیم و یه دوساعتی تو هتل بودیم بعد اومدیم فرودگاه مشهد و پرواز به سمت تهران &&&
naghmehdavoodi از نظرم هر چی خدا به ما داده بهترین هست .مثل پدرومادرم که بهترین والدین دنیا هستند یا خواهرهام و برادرام . همین طور همسرم بهترین و شریف ترین مرد روی زمین هست و دخترم که بی نظیره زندگیم بسته به زندگی تک تکشون هست |