صبح بود هنوز چشمام پف داشت ......
داشتی باهام حرف می زدی ......
داشتم گوش می دادم ....
به حرفهات اعتماد نداشتم .....
می دونستم همش فقط حرف .....
یه مشت کلمه های به هم چسبیده .........
که یک جمله می شن .........
ولی باز گوش می کردم ...........
با خودم قرار گذاشتم ........
وقتی آخرین جمله ات تموم شد .......
برگردی و بهم نگاه کنی ..........
یعنی حرفهات راست هست .........
اما ....................................
هر چی منتظر شدم .............
چشمهات به من سلام نکرد .................
و باز من به دوست داشتنت شک کردم ..............&&&
دلم گرفته بود
خیلی از دستت دلخور بودم
نمی دونستم با کی باید درد و دل کنم
کی میتونست محرم رازم باشه ؟
به کی می تونستم اعتماد کنم ؟
یه دفعه به ذهنم رسید .......
سجاده ام رو پهن کنم
با خود خدا دردو دل کنم
رفتم به سجده ............. ادامه مطلب...
بهشت من جایی است
که پشت چراغ قرمز
نگاهت می ایستم ؛
و ورود ممنوع قلبت
رارد می کنم ؛
و با سرعت نور
از اتوبان ذهنت می گذرم
در بهشت من
جریمه ای نیست
تنها
آرامشی زیباست &&&
باز ی جدید ما
بزن قَدش
ابتدا دو دست ما
رو به پایین
بعد از آن به بالا
بعد چپ بعد راست
ضربه ی تماس دست
صدای شق شقش نشست
سکوت خانه را شکست
و بعد خنده بود
خنده ...........
خنده ............
صدای شور و شادی ما
بهار نو رسیده از نوای ما &&&
تنها نیستم , ولی بازم احساس
دلتنگی دارم
الان دو تا هستیم
من و تو
ولی باز دلم تنگ میشه
اونقدر که در آغوشت
برای آغوشت گریه می کنم
دلتنگی
مثل دانه های تسبیح
در سرتاسر
زندگیم حرکت می کنه
بغض می کنم
اشک می ریزم
ولی
باز دلتنگم
باید
چمدانم را ببندم
با تو
یه جای خوب برویم
مثل حرم
وای دلم صدای نقاره می خواهد
آسمان سرمه ای با ستاره های
درخشان
دلم دیدار یار می خواهد
با یک گنبد طلایی
صدای اذان که می پیچه و بند دلم پاره میشه
با هم میشینیم نماز می خونیم
من به تو اقتدا می کنم
و بعد ................................
چشمهایم را می بندم
و فقط عطر حضور
استشمام می کنم &&&
دویدم دویدم
بی مهابا از شیب 90 درجه
وقتی خواستم بایستم
ترمز بریدم
از نوک پرتگاه
پرت شدم
لباسم به سنگی گیر کرد
معلق در هوا و زمین
از ترس
ثابت ماندم
ناگاه
ناشناسی از نور
دستم را گرفت
چشمها را بستم
وقتی نجات یافتم
چشمها را باز کردم
و ناشناسی نبود .......&&&
دروغ نیست این کلمات هستند که ما را بازی می دهند ؛
کلمات زیبا و با محبت و با چهره ای متبسم نفوذ می کند در روح و دل های سنگی
و کلمات نا زیبا و نا امید با چهره ای عبوس و درهم روح و دل های بهاری را پژمرده می کند
پس با عشق زندگی کنیم تا با عشق بمیریم &&&
یکی از جاهای زیبا و ناشناخته در استان مازندران جنگل الیمالات هست که بین نور و چمستان قرار داره و بسیار زیبا و دیدنیه
جنگلهایی در دل کوه که بعد از مسافتی طولانی به دریاچه ای در دل جنگل بر می خوریم .
هرگاه کسی خشم داشت بدانید که : به نوازش و کلام مهر آمیزی نیاز دارد .
هرگاه کسی ناامید بود آگاه باشید که: به کلماتی که سپاس او را ابراز کنند محتاج است .
هرگاه کسی حسد می ورزد : نیاز دارد دیده شود .
اگر کسی شاکی و گله مند است :نیاز دارد شنیده شود .
اگر کسی تلخ بود : نیاز دارد که مهربانی دریافت کند .
اگر کسی ستم می کند : نیاز دارد که دوست داشته شود .
اگر کسی بخل می ورزد : نیاز دارد که بخشیده شود .
و همه ی این سایه ها در روح و روان ما نیاز دارند که :
عشق بر آن ها چون باران ببارد , ببارد و ببارد .
naghmehdavoodi از نظرم هر چی خدا به ما داده بهترین هست .مثل پدرومادرم که بهترین والدین دنیا هستند یا خواهرهام و برادرام . همین طور همسرم بهترین و شریف ترین مرد روی زمین هست و دخترم که بی نظیره زندگیم بسته به زندگی تک تکشون هست |