سلام بر طلیعه صبح

و درخشش آفتاب مهربان

بدنم خسته شده است زیر بار کارهای جان فرسا

ولی روحم به مانند درخت تنومند

با ریشه های محکم استوار ایستاده

امروز روز دیگری است

سلام بر امروز

بوی سیب آمد عطر گل پیچید....
مهربانی باز روبرویم هست ...
در دلم غوغاست ...
برلبم نجواست ...
آه ای همزاد ...
دوستت دارم باز ....***

شیرینی لبانت ...
عطر گرم صدایت ...
آسایش همراهت ...
ای جان من نگاهت .... ***

گفته بودی که نگویم راز را من
من چه گویم که کنون راز نشسته به کنارم
لب گشوده پر سخن از بهر تو راز برایم
دلم اندر دل تو زهر ترین است
رویم اندر روی تو گرمترین است .... ***
خلوتی اندر دلم گرم صدایت ...
مامنی در کنج دل جانم فدایت ...
ای تو بودی بهترینم بهترینم ..
ای بمیرم من برایت تا نبینم
داغ دل از تو برایم بهترینم ....***

دلم برای تو ، برای خنده هایت ، برای صدایت
برای نگاهت ؛ برای همه چیز تنگ شده ...
چقدر من شادم در عین شادی دلتنگم
چه متناقض .. چقدر زیبا ... این منم ...***

کودک از من پرسید عشق چیست ؟
نگاهش کردم ؛ گفتم : عشق بمیرم برات این چه سوالیه !
کودک : بی تربیت زبونتو گاز بگیر اگه تو بمیری من چیکار کنم ..
من : و عشق همینه از تصور مرگ دیگری مردن .....***

برایم لب باز کن از ستاره های شب بگو ...
برایم از قناری عاشق
از پرستوی مهاجر
از رنج عاشق
از کور سوی چشم
برایم بگو .. گوشهایم در تب و تاب شنیدن است
برایم بگو نجوا کن آرام آرام زمزمه کن زیر لب
دلم هوایت را دارد
شاید تو هم هوای مرا داری ....***

پسری در پشت پنجره نشسته بود و به بیرون نگاه میکرد ، دختری توجهش را جلب کرد ظاهر دختر به فاحشه ها میخور با خود گفت : عوضی حالا ببین میخواد با کی بره .. حدودا ده دقیقه نگاه کرد ماشینها می آمدن و بوق میزدنند و کمی می ایستادن و بعد میرفتن دختر هیچ عکس العملی نشان نمیداد ، تاکسی ..ایستاد سوار نشد .. پسر برایش جالب شد حدودا نیم ساعت گذشت اتوبوس واحد از راه رسید و دختر سلانه سلانه سوار شد ....***

بوی سیب آمد عطر گل پیچید....
مهربانی باز روبرویم هست ...
در دلم غوغاست ...
برلبم نجواست ...
آه ای همزاد ...
دوستت دارم باز ....***

شیرینی لبانت ...
عطر گرم صدایت ...
آسایش همراهت ...
ای جان من نگاهت .... ***