چه بسا خداوند هر گره ای که در کار ما می اندازد همچو گره های قالی باشد
که نهایتا قصد دارد با آنها نقشی زیبا را بیافریند .
سفیدی این گلهای زیبا رو میبنی ؟
دلت را به مثال رنگ این گلها سفید کن &&&
الهی نگا چه قشنگ لم دادن
این روزها درهمه حتی از سعه صدر خودمم هم تعجب میکنم؛
قبلنا اعصابم داغون بود یا مشت میکوبیدم روی میز یا فحش میدادم
دلم آروم میشد اما الان خیلی خونسرد و آروم دیگه عصبانی نمیشم
اینم برام جالبه خاصیت ماه مرداد هست ظاهراً &&&
الان دقیقا ساعت 9 هست و من هنوز شرکت نرفتم نمیدونم چرا این روزای آخر اصلا حس ندارم برم شرکت
امروز ناهار مهمون یکی از همکارانمون هستیم . باید زودتر خودم روجمع وجور کنم و راه بیفتم ؛
الان که دارم این مطالب رو تایپ میکنم حالم بهتره ولی کلاً از لحاظ روحی به هم ریخته هستم
حالا تو این هیری ویری نمیدونم چرا آذر دوستم باهام قهر کرده نه جواب تلفن میده نه جواب اس ام اس
یکی دیگه از دلایل آشفتگی روحیم این موضوع هم هست خلاصه همه چی درهمه فقط این وسطه خدا میثم و دنیا
با من همکاری میکنن و کاری به کارم ندارن گاهی یه بچه هفت ساله از یه آدم 70 ساله بیشتر درک داره
و مصداق کامل دنیا هست ؛ خدایا شکر &&&
« به نام خدا »
این ماه مرداد امسال عجیب بود برایم خیلی اتفاقات خاصی برام افتاد به همین دلیل میخوام بنویسم تا از ذهنم پاک نشه ،
تا 18 مرداد ماه که ماه مبارک رمضان بود با گرمایی طاقت فرسا ولی خداوند توان داد و روزه هایم را گرفتم ،
در این ماه مرداد اولین مسافرت تنها بدون خانواده رو تجربه کردم ، بعد از اون یه پیشنهاد فوق العاده کاری داشتم
که از همه لحاظ برای من خوب بود ولی به خاطر وابستگی به محیط کارم و همکارانم برایم بسیار سخت و ناراحت کننده
بود کما اینکه الان هم که این متن رو مینویسم ناراحتم ولی شرایط زندگی گاهی انسان را مجبور میکنه تا از چیزهای
دوست داشتنی دور بشیم ؛ الان چند وقتی هست رئیسم باهام حرف نمیزنه ؛ همکارم ( دوست صمیمی ) من باهام
کج دار و مریض هست و کلا جو شرکت برام ناراحت کننده شده و من ملتهب هستم ولی کاریش نمیشه کرد باید حرکت
داشت و پیشرفت رو تجربه کرد .
فردا آخرین روز کاری من در این شرکت هست و دو فهته میخوام استراحت کنم و بعد به سر کار جدیدم میرم انتظار
روزهای خوب و آفتابی دارم و حس میکنم شهریور همه چی درست میشه . کلا نمیدونم چرا بیشتر اتفاقهای خاص
برای من توی تابستون میفته حتماً حکمتی داره الله اعلم .
از دیروز هم از یه جامعه مجازی حذف کاربری زدم بدلیل اینکه وقتی توی یه جامعه مجازی هستیم باید به هم احترام بزاریم
باید به هم حس اعتماد داشته باشیم باید جو خوبی را برای هم ایجاد کنیم و اگر قرار هست باعث بشه زندگی واقعیمون
هم تحت تاثیر باشه و فقط اعصاب خوردی و دلخوری به وجود بیاره باید حذف بشه به نظرم مثل یه غده سرطانی میمونه
که اگه با دارو خوب نشه باید از ریشه در آورد و کند و انداخت بیرون الان خیلی بهترم یکی از دغدغه های همیشگیم
برطرف شده و هیچگاه بر نمیگردم چون به خودم قول دادم که فقط به آرامش و مهربانی فکر کنم از دست کسی دلخور نیستم
و فقط دعا میکنم فکرهای منفی و بسته باز بشه و این فکرهای منسوخ شده از بین بره و یه تحولی در افکار و ذهنیات
هموطنانم ایجاد بشه در هر حال تجربه آموزنده ای برای من بود گاه باید تجربه کرد تا به یک نتیجه کلی رسید و من به این نتیجه
رسیدم .&&&
زندگی مثل کتاب قطوری است
و آدمها مثل صفحات کتاب
هر ورق یک آدم هست
بعضیها رو فقط باید ازشون رد بشی
بعضیها رو باید با جان و دل خوند
بعضیها رو باید مچاله کرد و از بین برد
بعضیها رو باید تثبیت کرد در ذهن و قلب &&&
جفت شیش برنده شدم
حالا برو باختت رو پشت خنده های عصبی پنهان کن &&&
گاهی وقتها با خودمون رو دربایستی داریم
نمیتونیم به خودمون نه بگیم
یه رابطه هایی رو آنقدر کشدار میکنیم
که آخرش با بیحرمتی تموم میشه
ولی وقتی تموم میشه نفس راحتی
میکشیم و خلاص &&&
naghmehdavoodi از نظرم هر چی خدا به ما داده بهترین هست .مثل پدرومادرم که بهترین والدین دنیا هستند یا خواهرهام و برادرام . همین طور همسرم بهترین و شریف ترین مرد روی زمین هست و دخترم که بی نظیره زندگیم بسته به زندگی تک تکشون هست |