خودم به تجربه برایم ثابت شده که خیلی از معیارهای حقیقی در برخی زمانها حتی اگر وجود نداشته باشند
باز آن رخداد به وقوع می پیوندد .
مثلاً ممکن است شما تمامی راههایی که منتهی به یک عمل نا درست می شوند را از بین ببرید ولی باز آن
عمل به صورت غیر ارادی و یا غیر اختیاری برای شما پیش می آید .
همینطور خیلی از روابط میان انسانها ممکن است تا مدتها هیچ ارتباط کلامی ، گفتاری ، شنیداری ، بینایی ،
نوشتاری وجود نداشته باشد ولی باز یک ارتباط عمیق درونی ایجاد شود .
به نظرم اینها اتفاقات ماورایی است که در بعضی از انسانها بوجود می آید .&&&
دیروز بیمار بودم لرزشی عجیب تمام بدنم را فرا گرفته بود ، دست و پایم یخ کرده بود و زبانم قادر به صحبت نبود .
دلیل خاصی نداشت مگر یک دلیل که بعد از ظهر متوجه شدم .
یکی از دوستان قدیمیم؛
نمیدانم تا چه حد درست است یا غلط ولی زمانهایی که از دست من دلخور یا دلتنگ است تمامی انرژی درونی من را
می گیرد تا به حال چندین بار این اتفاق برایم افتاده و تا زمانی که انرژی از دست رفته به من بازگردد چند روزی زمان
می برد .
امروز هم همینطوری هستم ، خواستم بنویسم شاید کمی آرام شوم . &&&
امروز اولین باران پاییزی بارید هوای خنک و مطبوعی بود . کمی سرد و خشن ولی اکسیژن خالص ؛
امروز هزار بار خدا را شکر کردم برای تمامی نعمتهای آشکار و پنهانش که من غافلم .
و باز هم می گویم خدایا سپاس . &&&
مادرم هر روز پلکهایت را با بر هم زدن می گشایی
و من تازه می فهمم چقدر کودکانه به نگاهت محتاجم
مادرم گرمای محبتت را از ورای کلمات سرد حس می کنم
مادرم رخسار زیبایت را می ستایم
مادرم آرامش نگاهت را به جان میخرم
مادرم دوستت دارم . &&&
دوباره زندگی برایم روشن و نورانی شده
زندگی برایم زیبا و قشنگ شده و از بوی نم باران
لذت میبرم ؛
دوباره از خنده های کودکان خنده ام می گیرد ،
دوباره عشق را لمس کردم
دوباره اشتراک را فهمیدم
دوباره نفس را کشیدم
رنگهای تیره به کنار
رفتند و خوشبختی از بام خانه ام
سرازیر شد ،
دوباره مهربانی
بر روی سنگفرش اتاقم به رقص در آمد ،
و آرامش مهمان خانه ام شد . &&&
زندگی دوباره برایم آغاز شده آغازی زیبا
آغازی پایدار و محکم
و من در طلوع رستاخیزی در حال
زندگی می کنم .&&&
به نام خدا
امروز با شیرین جانم گپ و گفتمانی داشتیم ، شیرین جانم مهربان است ولی کمی افسرده ،
خلقی خاص دارد ، شیرین جانم لقب پرروووووووووووووو به من داده دلم میخواهد ، وقتی با
صدای خاصی که از لابه لای دندانهایش متساطع می شود و کشیده و محکم بیان می شود ،
نیشگونی از لپش بگیرم .
شیرین جانم دختر صادقی است ولی کمی خشن اما دوست خوبی است که به تازگی پیدایش کرده ام
با هم به کلاس خاصی میرویم که باز هم یک متولد آذر در آنجا حضور دارد . این متولدین آذر بد جور پاپیچ
من بیچاره شده اند در هر جا که میرویم یک تلنگری از آنها وجود دارد.
شیرین جانم از خوشحالی سکته میکند وقتی این نوشته زیبایم را بخواند ، شادی از خنده غش کند .
هر چه باشد این برای مزاح امروزم کافی است .&&&
naghmehdavoodi از نظرم هر چی خدا به ما داده بهترین هست .مثل پدرومادرم که بهترین والدین دنیا هستند یا خواهرهام و برادرام . همین طور همسرم بهترین و شریف ترین مرد روی زمین هست و دخترم که بی نظیره زندگیم بسته به زندگی تک تکشون هست |