«به نام خدا»
گریه های ممتد نوزاد فضای اتاق را پر کرده بود مادر نیم نگاهی به پدر انداخت لبخند محوی بر روی لب داشت و چشمان بی حالتش را در اطراف چرخاند دلش در دلهره ای عمیق فرو رفت ناگهان بغضش ترکید و زد زیر گریه ؛ مرد نگاه سنگین و زمختش را به زن افکند ؛ زن با گوشه چادرش اشک چشمانش را خشک کرد . با صدای لرزانی گفت : من نمیدونم چرا خدا به ما پسر نمیده ؟ خدا شاهده آنقدر نذر و نیاز کردم ولی نمیدونم چرا خدا باز به ما دختر داده حالا تو چرا انقدر ناراحتی من خودم هم غمگینم . مرد ؛ نگاهی از روی غضب به زن انداخت ، پک عمیقی به سیگارش زد و بعد سگرمه هایش را در هم فرو برد ؛ با خود اندیشید ششمین دخترش هم به دنیا آمد بدون یک پسر در دل ، خودش را نفرین میکرد که ایکاش زودتر مرگش فرا برسد نمیدانست در آینده چه میشود ؟
نه اینکه آدم لاقیدی باشد ولی این حس تمام وجودش را فرا گرفته بود که چرا برادرش چهار پسر دارد و او شش دختر!! ناگهان از جایش بلند شد و به راهرو و سپس به حیاط بیمارستان رفت تمام درونش در آتش حسرت داشتن یک پسر میسوخت ؛ بر روی صندلی در حیاط بیمارستان نشست سیگار پشت سیگار میکشید ؛ انگار ناکامی بزرگی برایش پیش آمده بود . نگاه ممتدش روبرو را مشاهده میکرد و از پرنده روی درخت چشم بر نمیداشت ، ناگهان دید مرد میانسالی در کنارش نشست و با خوشرویی روکرد به مرد و گفت : یاالله ، سلام علیکم ؛ پام درد میکنه یه کم اینجا بشینم مرد خودش را کمی جمع و جور کرد و در جواب مرد میانسال گفت : خواهش میکنم ؛ سلام علیکم بفرمائید . مرد میانسال گفت : دخترم تازه فارغ شده به بیمارستان اومدم ، مرد گفت : به سلامتی چی ؟ مرد میانسال گفت : خدا پسری بهش داده الحمدلله شکر ؛ گویا داغ دل مرد تازه شده باشد گفت : خوش به حالش مرد میانسال تعجب کرد نگاهی به مرد انداخت گفت چطور مگه ؟ مرد گفت زن منم فارغ شده ولی خدا بهش دختر داده ؛ مرد میانسال گفت : خوب خدا رو شکر خداوند هدیه آسمانی به شما داده چرا ناراحتی ؟ مرد گفت از زنم ناراحتم نه از خدا این ششمین دختر که برام به دنیا آورده ؛ مرد میانسال نگاه معنا داری به مرد کرد و گفت :مگه دست خانمت بوده ؟ مرد گفت : آره دیگه دختر زا هست الان زن داداشم پسر زا هست 4 تا پسر براش آورده . مرد میانسال خنده کرد و گفت : مسلمان هستی ؟ مرد گفت : بله ؛مرد میانسال گفت : خدا رو قبول داری ؟ قرآن رو قبول داری ؟ مرد : گفت بله که قبول دارم من تمام محرم رو برای امام حسین (ع ) مشکی میپوشم . مرد میانسال گفت میدانی خدا در قرآن گفته خودش میدونه به هر کس دختر یا پسر بده یا هر دو یا هیچکدوم .مرد تعجب کرد گفت : نه مگه این چیزها دست خداست ؟ مرد میانسال گفت : البته که دست خداست ؛ خداوند تو آیه 49 و 50 سوره شوری به وضوح توضیح داده یه لحظه بزار یادم بیاید ؛ بله این متن آیه ها و ترجمه آن هست که : یهبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَثًا وَ یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ(49)أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَانًا وَ إِنَثًا وَ یجَعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیمًا إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ(50)
این دوآیه چنین بیان می کند که :خداوند به هر کس اراده کند دختر مىبخشد و به هر کس بخواهد پسر، یا اگر بخواهد پسر و دختر هر دو به آنها مىدهد، و هر کس را بخواهد عقیم و بى فرزند مىگذارد....واین نشانه قدرت اوست .واینکه اگر کسی بخواهد فرزندش پسر یا دختر بشود، تنها خداست که چنین قدرتی داردکه به او پسر دهد یا دختر....ودر نتیجه چنین بیان میکند که:طبق این آیات مردم به چهار گروه تقسیم مىشوند: آنهایى که تنها پسر دارند و در آرزوى دخترى هستند، و آنها که دختر دارند و در آرزوى پسرى، و آنها که هر دو را دارند، و گروهى که فاقد هر گونه فرزندند و قلبشان در آرزوى آن پر مىکشد.و همونطوریکه هیچکس نه در زمانهاى گذشته و نه امروز که علوم و دانشها پیشرفت فراوان کرده قدرت انتخاب در این مساله را ندارد، و با توجه به تلاشها و کوششها هنوز کسى نتوانسته است عقیمان واقعى را فرزند ببخشد، و یا نوع فرزند را طبق تمایل انسان تعیین کند البته درسته که نقش بعضى از غذاها و داروها را در افزایش احتمال تولد پسر یا دختر وجود داره، ولى باید بدونیم که اینها فقط احتمال را افزایش مىدهد، و نتیجه هیچیک قطعى نیست. مرد در فکر فرو رفت و با خود اندیشید هر چه خواست خداست همان میشود و باید راضی به رضای حق تعالی بود گویی قلبش از نور الهی روشن گشته بود و یا این شعر
هش دار که گر وسوسه نفس کنی گوش آدم صفت از روضه رضوان بدر آیی
naghmehdavoodi از نظرم هر چی خدا به ما داده بهترین هست .مثل پدرومادرم که بهترین والدین دنیا هستند یا خواهرهام و برادرام . همین طور همسرم بهترین و شریف ترین مرد روی زمین هست و دخترم که بی نظیره زندگیم بسته به زندگی تک تکشون هست |