امروز یه پنجشنبه عالی بود صبح از خواب پاشدیم و یه صبحانه مفصل خوردیم بعد خانوادگی به سمت مهد سابق (دنیا)
رفتیم . تا عکسهای شبه چله رو بگیریم که متاسفانه آماده نبود ؛ در راه برگشت ( دنیا ) گفت : من رو به پارک ببرید و
من و همسرم هم موافقت کردیم . به پارک نیاوران رفتیم ، هوا واقعا بهاری و خوب بود و دو تا انتخاب برای ( دنیا ) گذاشتم
گفتم : دوست داری با وسایل بازی ، بازی کنی یا بریم سالن تیر اندازی که ( دنیا ) گفت : بریم سالن تیر اندازی
اولین بار بود یه اسلحه بادی دستم می گرفتم یک کمی سنگین بود ولی تجربه خیلی خوبی بود حدودا 20 تا تیر داشتیم و
من و میثم مسابقه گذاشتیم که البته اون با 4-6 من رو برد ، طبیعی هم بود بالاخره مثلا اون سربازی رفته و من نرفته بودم
ولی انرژی عظیمی از من گرفت فکر کنم 45 دقیقه مشغول بودیم بعد اومدیم و توی کافی شاپ کنارش ساندویچ گرفتیم و خوردیم .
همین که اومدیم بیرون ( دنیا ) اصرار که من برم تاب بازی کنم . ما هم قبول کردیم به سمت وسایل بازی رفتیم البته هم بچه بازی کرد
هم مامان بچه ( نمیدونم چرا هنوزم که هنوزه از تاب خوردن حس خوبی دارم ) یکساعت اونجا بودیم و بعد اومدیم خونه و یک تفریح
خوب رو پشت سر گذاشتیم . &&&
naghmehdavoodi از نظرم هر چی خدا به ما داده بهترین هست .مثل پدرومادرم که بهترین والدین دنیا هستند یا خواهرهام و برادرام . همین طور همسرم بهترین و شریف ترین مرد روی زمین هست و دخترم که بی نظیره زندگیم بسته به زندگی تک تکشون هست |