شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ عشق در نگاه اول( شاعر : شيمبورسکا ) از کتاب «آدم‌ها روي پل» هر دو بر اين باورند که حسي ناگهاني آن‌ها را به‌هم پيوند داده. چنين اطميناني زيباست، اما ترديد زيباتر است. چون قبلا همديگر را نمي‌شناختند، گمان مي‌بردند هرگز چيزي ميان آن‌ها نبوده. اما نظر خيابان‌ها،پله‌ها و راهروهايي که آن دو مي‌توانسته‌اند از سال‌ها پيش از کنار هم گذشته باشند، در اين‌باره چيست؟
دوست داشتم از آن‌ها بپرسم آيا به ياد نمي‌آورند- شايد درون دري چرخان زماني روبروي هم؟ يک «ببخشيد» در ازدحام مردم؟ يک صداي «اشتباه گرفته‌ايد» در گوشي تلفن؟ - ولي پاسخشان را مي‌دانم. نه، چيزي به ياد نمي‌آورند. بسيار شگفت‌زده مي‌شدند اگر مي‌دانستند ، که ديگر مدت‌هاست بازيچه‌اي در دست اتفاق بوده‌اند.
هنوز کاملا آماده نشده که براي آن‌ها تبديل به سرنوشت شود، آن‌ها را به هم نزديک مي‌کرد، دور مي‌کرد، جلو راهشان را مي‌گرفت و خنده‌ي شيطانيش را فرو مي‌خورد و کنار مي‌جهيد. علائم و نشانه‌هايي بوده هر چند ناخوانا. شايد سه سال پيش يا سه‌شنبه‌ي گذشته برگ درختي از شانه‌ي يکي‌شان به شانه‌ي ديگري پرواز کرده؟ چيزي بوده که يکي آن را گم کرده ديگري آن را يافته و برداشته.
از کجا معلوم توپي در بوته‌هاي کودکي نبوده باشد؟ دستگيره‌ها و زنگ‌درهايي بوده که يکي‌شان لمس کرده و در فاصله‌اي کوتاه آن ديگري. چمدان‌هايي کنار هم در انبار. شايد يک شب هر دو يک خواب را ديده باشند، که بلافاصله بعد از بيدار شدن محو شده. بالاخره هر آغازي فقط ادامه‌اي‌ست و کتاب حوادث هميشه از نيمه‌ي آن باز مي‌شود.
زيبا بود...
شاعر مورد علاقه من هست @};- خوشحالم خوشت اومد @};-
@};- گفتم که سليقت حرف نداره گلم:)
:-D ممنون
@};- @};-
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top