شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ يک لحظه مکث‌کرد خيال وگرنه از پل‌گذشته بوديم و حالا داشتيم براي همه‌چيز دست تکان مي‌داديم من اما روبه‌روي شهري ايستاده‌ام که ناي ايستادن ندارد و نيم‌رخِ ماه بر شَبَش سوراخ است و ردپاهاي تو در هزار کوچه‌اش سوراخ است و جاي لب‌هايت بر پيشاني‌ام سوراخ است کليد را در جمجمه‌ام بچرخان و داخل شو به آغوشِ اعصابم بيا در تاريکيِ سرم بنشين اتاق را بگرد و هرچه را که سال‌هاست پنهان کرده‌ام
آزاد کن( گروس عبدالملکيان )
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top