شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ حرف که مي زني انگار سوسني در صدايت راه مي‌رود حرف بزن مي خواهم صدايت را بشنوم تو باغبان صدايت بودي و خنده‌ات دسته‌ي کبوتران سپيدي که به يکباره پرواز مي‌کنند. تو را دوست دارم چون صداي اذان در سپيده‌دم چون راهي که به خواب منتهي مي‌شود تو را دوست دارم چون آخرين بسته‌ي سيگار در تبعيد. تو نيستي و هنوز مورچه‌ها شيار گندم را دوست دارند و چراغ هواپيما در شب ديده مي‌شود عزيزم
هيچ قطاري وقتي گنجشکي را زير مي‌گيرد/ از ريل خارج نمي‌شود./ و من/ گوزني که مي‌خواست/ با شاخ‌هايش قطاري را نگه دارد.
يک بسته سيگار در تبعيد /عليرضا بروسان
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top