شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ مادرش الزايمر داشت... بهش گفت مادر يه بيماري داري،بايد بخاطر همين ببريمت اسايشگاه سالمندان... مادر گفت:چه بيماريي؟ گفت :الزايمر... گفت:چي هست... گفت:"يعني همه چيو فراموش ميکني..." گفت انگار خودتم همين ببماريو داري... گفت: چطور؟ گفت:انگاريادت رفته با چه زحمتي بزرگت کردم،چقدر سختي کشيدم تا بزرگ بشي،قامت خم کردم تا قدراست کني.. پسررفت توي فکر... ... برگشت به مادرش گفت: مادر منو ببخش... گفت:براي چي؟
گفت: براي حرفي که ديروز زدم /مادر: من که چيزي يادم نمياد ////براي سلامتيه تمام مادران صلوات
اللهمَّ صلِّ علي محمدٍ و آلِ محمد و عجِّل فرجهم...
اللهمَّ صلِّ علي محمدٍ و آلِ محمد و عجِّل فرجهم.
اللهمَّ صلِّ علي محمدٍ و آلِ محمد و عجِّل فرجهم
اللهمَّ صلِّ علي محمدٍ و آلِ محمد و عجِّل فرجهم
اللهمَّ صلِّ علي محمدٍ و آلِ محمد و عجِّل فرجهم
هههه
خنده داره ؟x-(
آخرش فک کردم پيرزنه سرکارش گذاشته
شما که طبع شعر و نويسندگي داريد چرا ؟ مادرش آلزايمر داشته حرفهاي ديروزش رو يادش نميومده
بعضي از آلزايمر هاي مصلحتيه
:-D پيش داوري و قضاوت !!!!!!!!!!!!!!!! کار صحيحي نيست کم کم به بدبيني تبديل ميشه
خنده داره ؟x-(
اي واي خنده نداشت شرمنده :'(
دشمنتون شرمنده
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top