شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ باران ابر پيدا شد به ناگه سايه اش افکند بر روي زمين د رخروش و التهاب و همهمه باز مي آمد به سويش مرد پير ديد ناگه در کنارش يک سبد بود در آن اندکي قوت کهن مرد پير خشنود بود و خنده رو با خودش گويي همين را مي سرود اي خداي مهربانِ خوب ما اي رحيم و کردگار روزگار اين سبد را تو برايم زاده اي تا بياسايم کمي از خستگي ، در همين احوال بود و کشمکش ناگهان غريد آن ابر سيه دانه هاي ريز باران آمدند
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top