یک لحظه مکثکرد خیال
وگرنه از پلگذشته بودیم و حالا داشتیم
برای همهچیز دست تکان میدادیم
من اما روبهروی شهری ایستادهام
که نای ایستادن ندارد
و نیمرخِ ماه بر شَبَش سوراخ است
و ردپاهای تو
در هزار کوچهاش سوراخ است
و جای لبهایت بر پیشانیام سوراخ است
کلید را در جمجمهام بچرخان و
داخل شو
به آغوشِ اعصابم بیا
در تاریکیِ سرم بنشین
اتاق را بگرد
و هرچه را که سالهاست پنهان کردهام
از دهانم بیرون بریز.
پردهها را کنار بزن
چشمها را بشکن
و متن را از نقطهای که در آن اسیر شده
آزاد کن
گروس عبدالملکیان
دنیا کوچکتر از آن است
که گم شدهای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمیشود
آدم ها به همان خونسردی که آمدهاند
چمدانشان را میبندند
و ناپدید میشوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آنچه به جا میماند
رد پائی است
و خاطرهای که هر از گاه پس میزند
مثل نسیم سحر
پردههای اتاقت را
"عباس صفاری"
شب از نیمه گذشته بود حدوداً ساعت 1 نیمه شب بود .
من و دنیا داشتیم مسواک می زدیم تا بریم بخوابیم ؛
همسر یکساعت قبل خوابیده بود .
از دستشویی اومدیم بیرون حس کردم توی راهرو یه چیزی مثل برق حرکت کرد و رفت
اول فکر کردم خطای دید هست لحظه ای مکث کردم !
دولا شدم و زیر کاناپه رو نگاه کردم ؛
با تعجب دیدم یه مارمولک بزرگ زیر کاناپه هست ,
خودم رو کنترل کردم و فقط گفتم : دنیا برو بالای مبل تا نگفتم پایین نیا !
با صدای متوسط همسرم رو صدا زدم و گفتم یه مارمولک توی خونه هست
بنده خدا با هول از خواب بلند شد و سریع اومد
ببینه چیکار می تونه انجام بده .
زیر مبل رو بهش نشون دادم و مارمولک رو دید , این مبل رو کشید این ور
اون مبل رو کشید اون ور
خلاصه ابزارهای لازم را خواست :
دمپایی
سوسک کش
مارمولک خیلی زبل بود و از این طرف به طرف دیگه فرار می کرد ؛
که یک دفعه با سوسک کش بهش حمله شد ولی متاسفانه به جای اینکه جنازه اش روئیت بشه
کلاً مفقودالاثر شده
هر چی هم گشتیم پیداش نکردیم .
حالا از اون شب شده جزئی از خانواده ما و اسم ماری رو براش انتخاب کردیم &&&
دکتر روانشناس از قهرمان دو پرسید :
علت اینکه شما در تمام مسابقات پیروز می شوید چیست ؟
دونده : تمرین زیاد تغذیه خوب و انگیزه رسیدن به هدف
دکتر روانشناس : آیا هنگامی که مشغول دویدن هستین به عقب هم بر می گردید تا رقبای خود را مشاهده کنید ؟
دونده : هرگز , چون این کار تمرکز من رو از بین می بره و از هدف نهایی عقب می مونم .
دکتر روانشناس: چه تشبیه زیبایی داشتید در زندگی نیز انسانها همینگونه هستند,
چقدر دلم برای ماه رمضان تنگ شده بود
دلم برای نیمه شب بیدار شدن
گرسنگی را به جان خریدن
تشنگی را در لب حبس کردن
دلم برای روزهای خاطره انگیز تنگ شده بود
ماه مبارک ,ماه خدا
چه بسیار انسانهایی که سال پیش بودن و امسال نیستن
خدایا ما رو مورد لطف و بخشش بیکرانت قرار بده
بار خدایا ما را با آل محمد (ص ) محشور گردان &&&
دوباره شب شد و حلول ماه نو پیدا
سحر کرشمه نشان و سپیده در خفا
دلم چه قرص می شود , در پناه نام خدا
که ایها الناس بیایید به میهمانی خدا
قل و زنجیر شیاطین محیاست بیا
طلب مغفرت و اجر و نیاز دل ما
لحظه ای در سحر و لحظه ای در افطاری
روضه ی رضوان من بر روی یاران برپا &&&
بعضی از انسانها آنقدر زیبـ ــ ـــ ا صحبت می کنند که شیفته شان می شویم
ولی بدور از ذره ای واقعیـــــ ــــ ـــــ ــت &&&
naghmehdavoodi از نظرم هر چی خدا به ما داده بهترین هست .مثل پدرومادرم که بهترین والدین دنیا هستند یا خواهرهام و برادرام . همین طور همسرم بهترین و شریف ترین مرد روی زمین هست و دخترم که بی نظیره زندگیم بسته به زندگی تک تکشون هست |